بسم رب الشهدا والصدیقین.
انمایریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا
اللهم صلی علی فاطمة وابیها وبعلها وبنیهاوسرالمستودع فیها بعددمااحاط به علمک
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدوآل محمد وآخرتابع له علی ذلک
سلام علیکم
متاسفانه ازبعضی ازافراد(حتی غیرسنی) دیده میشود که به واقعه ازپیش برنامه ریزی شده یورش به بیت حضرت سیدةالنساء سلام الله علیها بادیده تردیدمینگرند.براین شدم که دراین شب عزیز(سوم جمادی الثانی)کوچکترین کاری که ازدستم برمیاد روانجام بدم وآن توضیحاتی پیرامون این موضوع است.
مطلب ذیل خلاصه ایست ازکتاب یورش به خانه وحی ازگروه معارف و تحقيقات اسلامى- آیةالله مکارم شیرازی
مطالب مورد بررسی به سه قسمت تقسیم بندی میگردند:
1ـ عصمت حضرت زهرا(عليها السلام) در لسان پيامبر(صلى الله عليه وآله).
2ـ احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنت.
3ـ هتك حرمت خانه آن حضرت پس از درگذشت پدر بزرگوارش.
که درحد وبلاگ خلاصه میگردند:
1ـ عصمت زهرا(عليها السلام) در لسان رسول خدا(صلى الله عليه وآله)
دخت گرامى پيامبر(صلى الله عليه وآله) از مقام والايى برخوردار بود، سخنان رسول گرامى(صلى الله عليه وآله) در حقّ دخترش حاكى از عصمت و پيراستگى او از گناه مى باشد. آنجا كه درباره او چنين مى فرمايد:
«فاطمة بضعة منّي فمن أغضبها أغضبني»
«فاطمه پاره تن من است، هر كس او را به خشم آورد بسان اين است كه مرا خشمگين كرده است».
ناگفته پيدا است كه خشم رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مايه اذيت و ناراحتى اوست و سزاى چنان شخصى در قرآن كريم چنين بيان شده است:
(وَ الّذين يُؤْذُونَ رَسُول اللّه لَهُم عَذابٌ أَليم)(توبه / 61).
«آنان كه رسول خدا را آزار دهند، براى آنان عذاب دردناكى است».
چه دليلى استوارتر بر عصمت او كه در حديث ديگرى رضاى وى در گفتار پيامبر(صلى الله عليه وآله) مايه رضاى خدا، و خشم او مايه خشم خدا معرّفى گرديده است، مى فرمايد:
«يا فاطمةُ انّ اللّه يغضبُ لِغضبك و يَرضى لرضاك»
«دخترم فاطمه!، خدا با خشم تو، خشمگين، و با خشنودى تو، خشنود مى شود».
2ـ احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنّت
محدثان يادآور مى شوند، وقتى آيه مباركه (في بُيُوت أَذِنَ اللّه أَنْ ترفعَ وَ يُذكَر فيها اسْمه) بر پيامبر فرود آمد، پيامبر اين آيه را در مسجد تلاوت كرد، در اين هنگام شخصى برخاست و گفت:
اى رسول گرامى مقصود از اين بيوت با اين اهمّيّت چيست؟
پيامبر فرمود:
خانه هاى پيامبران!
در اين موقع ابوبكر برخاست، در حالى كه به خانه على و فاطمه(عليهما السلام) اشاره مى كرد، گفت:
آيا اين خانه از همان خانه ها است؟
پيامبر(صلى الله عليه وآله) در پاسخ گفت:
بلى از برجسته ترين آنها است.
پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) مدت نُه ماه به در خانه دخترش مى آمد، بر او و همسر عزيزش سلام مى كرد و اين آيه را مى خواند: (إِنَّما يُريد اللّه ليذهبَ عَنْكُمُ الرِّجْس أَهل البَيت و يُطهّركُمْ تَطهيراً)(احزاب / 33).
خانه اى كه مركز نور الهى است و خدا به ترفيع آن امر فرموده از احترام بسيار بالايى برخوردار مى باشد.
آرى، خانه اى كه اصحاب كسا را در بر مى گيرد و خدا از آن با جلالت و عظمت ياد مى كند، بايد مورد احترام قاطبه مسلمانان باشد.
اكنون بايد ديد پس از درگذشت پيامبر(صلى الله عليه وآله) تا چه اندازه حرمت اين خانه ملحوظ گشت؟ چگونه احترام آن خانه را شكستند، و خودشان صريحاً به آن اعتراف دارند؟ اين حرمت شكنان چه كسانى بودند، و هدفشان چه بود؟
ـ هتك حرمت خانه آن حضرت!
آرى، با اين سفارش هاى مؤكّد، متأسفانه برخى حرمت آن را ناديده گرفته، و به هتك آن پرداختند، و اين مسأله اى نيست كه بتوان بر آن پرده پوشى كرد.
ما در اين مورد نصوصى را از كتب اهل سنت نقل مى نماييم، تا روشن شود كه مسأله هتك حرمت خانه زهرا(عليها السلام) و رويدادهاى بعدى، يك امر تاريخى مسلّم است نه يك افسانه!! و با اينكه در عصر خلفا سانسور فوق العاده اى نسبت به نگارش فضايل و مناقب در كار بود ولى به حكم اينكه (حقيقت شىء نگهبان آن است) اين حقيقت تاريخى به طور زنده در كتابهاى تاريخى و حديثى محفوظ مانده است و ما در نقل مدارك، ترتيب زمانى را از قرنهاى نخستين در نظر مى گيريم، تا برسد به نويسندگان عصر حاضر.
1. ابن ابى شيبه و كتاب «المصنَّف»
ابوبكر ابن ابى شيبه (159-235) مؤلف كتاب المصنَّف به سندى صحيح چنين نقل مى كند:
هنگامى كه مردم با ابى بكر بيعت كردند، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند، و اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوبترين فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو; ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.
اين جمله را گفت و بيرون رفت، وقتى على(عليه السلام)و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامى پيامبر(عليها السلام) به على(عليه السلام) و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد
2. بلاذرى و كتاب «انساب الاشراف»
احمد بن يحيى جابر بغدادى بلاذرى (متوفاى 270) نويسنده معروف و صاحب تاريخ بزرگ، اين رويداد تاريخى را در كتاب «انساب الاشراف» به نحو ياد شده در زير نقل مى كند
ابوبكر به دنبال على(عليه السلام) فرستاد تا بيعت كند، ولى على(عليه السلام) از بيعت امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتشزا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مى بينم در صدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، اين كار كمك به چيزى است كه پدرت براى آن مبعوث شده است!!
3. ابن قتيبه و كتاب «الإمامة و السياسة»
مورّخ شهير عبداللّه بن مسلم بن قتيبه دينوري (212-276) از پيشوايان ادب و از نويسندگان پركار حوزه تاريخ اسلامى است، مؤلّف كتاب «تأويل مختلف الحديث»، و «ادب الكاتب» و.... وى در كتاب «الإمامة و السياسة» چنين مى نويسد:
ابوبكر از كسانى كه از بيعت با او سربرتافتند و در خانه على گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه على(عليه السلام)آمد و همگان را صدا زد كه بيرون بيايند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزيدند در اين موقع عمر هيزم طلبيد و گفت: به خدايى كه جان عمر در دست اوست بيرون بياييد يا خانه را بر سرتان آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (كنيه عمر) در اين خانه، فاطمه، دختر پيامبر است، گفت: باشد!!
ابن قتيبه دنباله اين داستان را سوزناكتر و دردناكتر نوشته است، او مى گويد:
عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامى كه فاطمه صداى آنان را شنيد، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا پس از تو چه مصيبت هايى به ما از فرزند خطاب و ابى قحافه رسيد، وقتى مردم كه همراه عمر بودند صداى زهرا و گريه او را شنيدند برگشتند، ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بيرون آوردند، نزد ابى بكر بردند و به او گفتند، بيعت كن، على(عليه السلام)گفت: اگر بيعت نكنم چه مى شود؟ گفتند: به خدايى كه جز او خدايى نيست، گردن تو را مى زنيم...
مسلّماً اين بخش از تاريخ براى علاقمندان به شيخين بسيار سنگين و ناگوار مى باشد و لذا برخى بر آن صدد آمدند كه در نسبت كتاب به ابن قتيبه ترديد كنند، در حالى كه ابن ابى الحديد استاد فن تاريخ اين كتاب را از آثار او مى داند و پيوسته از آن مطالبى نقل مى كند، متأسفانه اين كتاب به سرنوشت تحريف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده است در حالى كه همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد آمده است.
4. طبرى و تاريخ او
محمّد بن جرير طبرى (متوفاى 310) در تاريخ خود رويداد قصد هتك حرمت خانه وحى را چنين بيان مى كند:
عمر بن خطاب به خانه على آمد در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى كشم مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران بر او هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.
اين بخش از تاريخ حاكى از آن است كه اخذ بيعت براى خليفه با تهديد و ارعاب صورت مى پذيرفت حالا اين نوع بيعت چه ارزشى دارد؟ خواننده بايد خود داورى نمايد.
5. ابن عبد ربه و كتاب «العقد الفريد»
شهاب الدين احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسى» مؤلف كتاب «العقد الفريد» متوفاى (463 هـ ) :
على و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند كه ابوبكر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون كند و به او گفت: اگر بيرون نيامدند، با آنان نبرد كن! و در اين موقع عمر بن خطاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در اين موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پيامبر گفت: اى فرزند خطاب آمده اى خانه ما را بسوزانى، او در پاسخ گفت: بلى مگر اين كه در آنچه امّت وارد شدند، شما نيز وارد شويد!
تا اينجا بخشى كه در آن به تصميم به هتك حرمت تصريح شده است پايان پذيرفت، اكنون به دنبال بخش دوم كه حاكى از جامه عمل پوشاندن به اين نيّت شوم است، مى پردازيم!
مبادا اين تصوير پيش آيد كه آنها مقصودشان ارعاب و تهديد بود تا على(عليه السلام) و يارانش را مجبور به بيعت كنند، و قصد عملى ساختن چنين تهديدى نداشتند.
دنباله اين گفتار نشان مى دهد كه آنها دست به اين جنايت بزرگ زدند!
6. ابو عبيد و كتاب «الاموال»
ابو عبيد قاسم بن سلام (متوفاى 224) در كتاب خود به نام «الأموال» كه مورد اعتماد فقيهان اسلام است نقل مى كند:
عبدالرّحمن بن عوف مى گويد: كه من در بيمارى ابوبكر براى عيادت او وارد خانه او شدم پس از گفتگوى زياد به من گفت: آرزو مى كنم اى كاش سه چيز را كه انجام داده ام، انجام نمى دادم، همچنان كه آرزو مى كنم اى كاش سه چيز را كه انجام نداده ام، انجام مى دادم. همچنين آرزو مى كنم سه چيز را از پيامبر سؤال مى كردم.
امّا آن سه چيزى كه انجام داده ام و آرزو مى كنم كه اى كاش انجام نمى دادم عبارتند از:
1. «وددت انّي لم أكشف بيت فاطمة و تركته و ان اغلق على الحرب».
اى كاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وامى گذاشتم هرچند براى جنگ بسته شده بود.
ابو عبيد هنگامى كه به اينجا مى رسد به جاى جمله: «لم أكشف بيت فاطمة و تركته...» مى گويد: كذا و كذا. و اضافه مى كند كه من مايل به ذكر آن نيستم!.
ولى هرگاه «ابو عبيد» روى تعصّب مذهبى يا علّت ديگر از نقل حقيقت سربرتافته است; محقّقان كتاب «الاموال» در پاورقى مى گويند: جمله هاى حذف شده در كتاب «ميزان الاعتدال» (به نحوى كه بيان گرديد) وارد شده است، افزون بر آن، «طبرانى» در «معجم» خود و «ابن عبدربه» در «عقد الفريد» و افراد ديگر جمله هاى حذف شده را آورده اند.(دقت كنيد!)
7. طبرانى و معجم كبير
ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى (260-360) كه ذهبى در «ميزان الاعتدال» در حقّ او مى گويد: فرد معتبرى است. در كتاب «المعجم الكبير» كه كراراً چاپ شده است، آنجا كه درباره
ابوبكر و خطبه ها و وفات او سخن مى گويد، يادآور مى شود:
ابوبكر به هنگام مرگ، امورى را تمنا كرد.
اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم.
اى كاش سه چيز را انجام مى دادم.
اى كاش سه چيز را از رسول خدا سؤال مى كردم.
درباره آن سه چيزى كه انجام داده و آروز كرد كه اى كاش انجام نمى داد، چنين مى گويد:
آن سه چيزى كه آرزو مى كنم كه اى كاش انجام نمى دادم، آرزو مى كنم كه هتك حرمت خانه فاطمه نمى كردم و آن را به حال خود واگذار مى كردم!
اين تعبيرات به خوبى نشان مى دهد كه تهديدهاى عمر تحقّق يافت
8. ابن عبد ربه و «عقد الفريد»
ابن عبد ربه اندلسى مؤلّف كتاب «العقد الفريد» (متوفاى 463 هـ ) در كتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل مى كند:
من در بيمارى ابى بكر بر او وارد شدم تا از او عيادت كنم، او گفت: آرزو مى كنم كه اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم و يكى از آن سه چيز اين است:
اى كاش خانه فاطمه را نمى گشودم هرچند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند.
و نيز اسامى و عبارات و شخصيت هايى كه اين بخش از گفتار خليفه را نقل كرده اند خواهد آمد.
9. سخن نَظّام در كتاب «الوافي بالوفيات»
ابراهيم بن سيار نظام معتزلى (160-231) كه به خاطر زيبايى كلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است در كتابهاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(عليها السلام) را نقل مى كند. او مى گويد:
انّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت المحسن من بطنها.
عمر در روز اخذ بيعت براى ابى بكر بر شكم فاطمه زد، او فرزندى كه در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط كرد!!(دقت كنيد).
10. مبرد در كتاب «كامل»
محمّد بن يزيد بن عبدالأكبر بغدادى (210-285) اديب، و نويسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در كتاب «الكامل» خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهاى خليفه را مى نويسد، و چنين يادآور مى شود:
11. مسعودى و «مروج الذهب»
مسعودى «متوفاى 325) در مروج الذهب مى نويسد:
آنگاه كه ابوبكر درحال احتضار چنين گفت: سه چيز انجام دادم و تمنا مى كردم كه اى كاش انجام نمى دادم يكى از آن سه چيز:
آرزو مى كردم اى كاش بيت فاطمه را نمى گشودم و آن را رها مى نمودم هرچند براى جنگ بسته باشد
مسعودى با اينكه نسبت به اهل بيت گرايش هاى نسبتاً خوبى دارد; ولى باز اينجا از بازگويى سخن خليفه خوددارى كرده و با كنايه رد شده است، البتّه خدا مى داند و بندگان خدا هم اجمالاً مى دانند!
12. ابن أبى دارم در كتاب «ميزان الاعتدال»
«احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث كوفى (متوفاى سال 357)
انّ عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن.
عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد!
13. عبدالفتاح عبدالمقصود
قسم به كسى كه جان عمر در دست اوست يا بايد بيرون بياييد يا خانه را بر ساكنانش آتش مى زنم.
عده اى كه از خدا مى ترسيدند و رعايت منزلت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را پس از او مى كردند، گفتند:
«اباحفص، فاطمه در اين خانه است».
بى پروا فرياد زد: «باشد!!».
نزديك شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در كوبيد تا به زور وارد شود.
على(عليه السلام) پيدا شد...
طنين صداى زهرا در نزديكى مدخل خانه بلند شد... اين ناله استغاثه او بود...!».
اين بحث را با حديث ديگرى از «مقاتل ابن عطيّة» در كتاب الامامة و السياسة پايان مى دهيم (هرچند هنوز ناگفته ها بسيار است!)
او در اين كتاب چنين مى نويسد:
«هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(عليها السلام) فرستاد، و عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد...
و در ذيل اين روايت تعبيرات ديگرى است كه قلم از بيان آن عاجز است.
به يقين هر كس اين بحث كوتاه و مستند به مدارك روشن
رابخواند مى فهمد بعد از رحلت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چه غوغائى برپا شد، و براى نيل به حكومت و خلافت چه ها كردند، و اين اتمام حجّت الهيّه براى همه آزادانديشان دور از تعصّب است، چرا كه ما از خودمان چيزى ننوشتيم، هرچه نوشتيم از منابع مورد قبول خود آنهاست.
کتابهایی که توصیه میکنم برای خوندن فضایل وسیره فاطمه زهرادرآثارعلامه حسن زاده آملی نوشته عباس عزیزی- بانورفاطمه هدایت شدم .همچنین کتاب کشتی پهلوگرفته اثر سیدمهدی شجاعی.